یک دور همی ناگهانی با دوستان دوران دبیرستان _پیتزا جاسمین_
ساعت 12 و نیم بود. کوروش صبحانه خورده بود و دوباره خوابیده بود. نهارشم درحال پخته شدن یود. محمد قرار نبود برای ناهار بیاد. منم بعد از 3 روز تصمیم گرفتم سری به فی..س...بو..کم بزنم. یک پیغام خصوصی از الهه دوستم داشتم. نوشته بود زهره گوشیت چرا خاموشِ؟ دوشنبه ساعت 2 با بچه ها قرار پیتزا جاسمین!! منم دور از جونم مثل خری که بهش تی تاپ بدن ذوق زده شدم و سریع شروع به آماده شدن کردم. ساعت 1 و نیم ناهار کوروشُ داده بودم و خودمم حاضر و کوروشم همینطور تاکسی گرفتم رفتیم سر قرار. از همه زودتر رسیدیم. بعدش دیگه کم کم بچه ها اومدن و کرکر و هر هرمون شروع شد. نفیسه گفت 10 اسفند یه مهمونی کوچولو میگیره و بعد میره سر خونه زندگیش! دیگه ذوق مرگیمون به حد اعلا ر...
نویسنده :
مامانی
19:30